پِسـر بَچه ای 4 سالـﮧ
یـﮧ روز ڪـــﮧ ڪار خیلـے بدـے ڪرده بود
مامانش دنبالش دوید تا بیرون حیاط
پسرڪ همون جلوـے در وایستادوجلوتر نرفتــ
مامانش هم ڪـتڪـش زد ...
بعدوقتے برگشت خونـﮧ باچشماـے پـُرازاَشڪِش
بـﮧ مامانـش گـُفتـــ:
فِڪــرنَڪُـن نمیتونستـم فـرارڪُـنَمـــا...
تـو چـادُر سرتـــــ نبــود....
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.